rasool ( تحصیلات : لیسانس ، 23 ساله )

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و تحیت
از آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» فهمیده می شود که در پذیرش دین اجباری نیست ولی از طرفی می گویند که اگر مسلمان زاده ای که پدر و مادرش مسلمان هستند از پذیرش دین اسلام سرباز بزند، مرتدّ فطری به حساب آمده و مهدورالدم است. این دو چگونه قابل جمع اند؟
با تشکر و سپاس


مشاور (sayed mojtaba navab)

با عرض سلام وتبریک ماه میهمانی خدا خدمت برادر گرامی! كساني نزد خداوند، دين دار و مؤمن محسوب مي شوند كه قلباً دين را پذيرفته، در درون خود به آن اعتقاد داشته باشند. با اجبار و اكراه ممكن نيست دين به دل و روح كسي راه پيدا كند؛ و تنها در اختيار خود فرد است كه چيزي را از لحاظ قلبي رد يا قبول كند. آزادي در انتخاب دين به همين معناست؛ يعني انسان بايد با اختيار خودش دين را بپذيرد. توضيح اين كه، رسيدن انسان به كمال و سعادت دو شرط دارد: يكي اين كه، در پيش روي خود، راه حق و صحيحي داشته باشد كه به سعادت منتهي شود و ديگر اين كه، انسان با اختيار خودش‌ اين راه را انتخاب كند و بپيمايد. چون خداوند اين نوع كمال خاص را كه از طريق انتخاب به دست مي آيد براي انسان اراده كرده است و اين سعادت را براي او مي خواهد، پس به انسان قدرت انتخاب داده و در دنيا زمينه و شرايط اعمال اختيار را براي او فراهم كرده است و از سوي ديگر، راه حق و نقشة مسيري را كه از بين راه هاي باطل به صلاح و رستگاري او منجر مي شود، در مجموعه و برنامة كاملي به نام دين عرضه نموده و به انسان فرمان داده است تا نعمت اختيار و انتخاب خود را در پذيرش و عمل به تعاليم دين به كار گيرد و از اين راه به كمال واقعي خود برسد و اگر انسان اين نعمت را در غير آنچه كه خداوند فرمان داده است به كار بگيرد، مسؤول و معاقب خواهد بود. در اصطلاح، به نيروي اختيار و قدرت انتخاب، آزادي تكويني؛ و به خواست و فرمان خداوند، ‌ارادة تشريعي گفته مي شود؛ بنابراين، از لحاظ تشريعي، انسان آزاد نيست كه از آزادي تكويني خود، در غير مسير حق استفاده نمايد و هر آيين و مسلكي را بپذيرد؛ به عبارت ديگر، آزادي در انتخاب دين، يعني انسان با اختيار خود بايد دين حق را بپذيرد نه اين كه حق دارد هر ديني را خواست انتخاب نمايد. حال اگر با اختيار خود دين ديگري را پذيرفت، هم در آخرت و هم در دنيا به لحاظ احكام حقوقي و اجتماعي اسلام مسؤول است و با توجه به خصوصيات و موارد احكام صادر شده از سوي خداوند دربارة او اجرا خواهد شد. نكتة ديگر اين كه، انسان فطرتاً حق پذير است؛ يعني اگر به حقّانيّت چيزي يقين پيدا كرد، فطرتش آن را خواهد پذيرفت. آموزه ها و باورهاي اصلي دين و دلايل و مقدمات اين باورها، چنان صريح و روشن است كه هر شخصي با سلامت عقل و بيداري فطرت، آن را واقعي و يقيني و مطابق آرزوهاي حقيقي خود يافته، مشتاقانه خواهد پذيرفت. يكي از معاني فطري بودن اسلام همين است؛ يعني چون دين حق و مطابق واقع است، فطرت پاك انساني آن را قبول مي كند. لذا براي دين دار شدن، اولين قدم، آگاه شدن از حقانيّت دين است و بايد علم و يقين پيدا كرد كه دين اسلام حق است. عمده ترين راه وصول به علم و يقين و يافتن حقّ، تعقّل، تفكّر و انديشه است. به همين خاطر است كه قرآن، سراسر، دعوت به تفكّر و تدبّر و تعقّل است. و به خاطر همين، در اول هر رسالة عمليّه اي گفته شده است كه اصول دين بايد بر پاية علم و يقين بنا شود و تقليد كافي نيست. بنابراين، اسلام به عنوان دين حق، باكي از تعقل و انديشه ندارد، بلكه دربارة آن بسيار تشويق و تأكيد كرده است. خدا مي‌داند كه دين او حق است و انسان با تعقّل حق را خواهد يافت؛ لذا امر و تشويق به تعقّل مي نمايد. در مقابل، دنباله روي آبا و اجداد و پيروي كوركورانه، بسيار مذمت شده و مطرود است. البته انسان بعد از يافتن حق، ممكن است به خاطر دل دادگي به دنيا و چشم بستن بر فطرت خود، دين را نپذيرد كه نتايج آن را هم خواهد ديد. اما حكم ارتداد كه موجب شبهه گشته است، به خاطر منع از تفكّر و تعقّل نيست، بلكه حكمت هاي ديگري دارد كه به برخي از آنها مي پردازيم. اگر چه يك مسلمان با عقل و يقين مي داند كه خداوند حكيم نسبت به مصالح بندگان خويش از همه آگاه تر و دلسوزتر است؛ "ان ا... بالناس لرؤف رحيم" (1)؛ لذا در پذيرش حكم خداوند، اگر چه به علّت و حكمت آن پي نبرد، ترديد نمي كند؛ "ذلكم حكم ا... يحكم بينكم و ا... عليم حكيم" (2) در اصطلاح، مرتد به كسي گفته مي شود كه بعد از قبول اسلام، با بلوغ و سلامت عقل و از روي عمد و اختيار، به گفتار و كرداري در جامعه دست بزند كه بيانگر تكذيب، استهزا و تبليغ عليه اسلام و ضروريّات دين باشد. مرتد داراي اقسامي است و همة آنها داراي حكم يكسان نيستند. شديدترين حكم و مجازات دربارة فردي است كه بعد از تولد و بلوغ در خانوادة مسلمان، مرتد شود؛ بنابراين، احكام ارتداد در مورد كساني كه رد و انكار خود را آشكار نمي كنند نيست و تجسّس در حريم فردي و تفتيش عقايد نيزحرام است. همچنين كساني كه انكار يا شك خود را به صورت سؤال و در مقام تحقيق، نزد عالمان دين طرح نمايند بي اشكال است و عالمان دين وظيفه دارند كه به حلّ مشكل ها و پاسخ به سؤال هاي او بپردازند. احكام ارتداد عليه كساني است كه آشكارا اعلام ارتداد نموده، اصول مسلّم دين را انكار كنند و يا نسبت دروغ به آن بدهند به تبليغ و استهزا عليه آن بپردازند. اثبات حكم ارتداد و اجراي آن، همانند ديگر احكام جزايي اسلام، منوط به تحقّق شرايطي است و در عمل، در موارد بسيار محدودي، اين احكام به اجرا مي رسند و شايد سالياني بگذرد و موضوعي براي آن يافت نشود؛ لذا كارآيي اين حكم را نبايد فقط به لحاظ مجازات يك فرد نگريست، بلكه اين احكام ناظر به مصالح جامعه هستند و اصل وجود چنين احكامي جامعه را از آسيب حفظ نموده،‌ اثرهاي رواني و اجتماعيِ مطلوبي به جاي مي گذارد كه در جهت تعالي جامعه به كار مي آيد. مطالعة اين اثرها، بعضي از حكمت‌هاي تشريع اين احكام را مشخص خواهد كرد كه از جمله، مي توان به موارد زير اشاره كرد: يك، پايه و اساس جامعة اسلامي،‌ دين است و تمام فعّاليّت هاي اجتماعي و فردي بر محور دين انجام مي شود. دين مانند روح زندگي بخش در همة زواياي جامعة اسلامي حضور دارد. هر صدمه اي كه به جايگاه رفيع دين وارد شود، اساس جامعه را به خطر مي‌اندازد. اگر انكار، تكذيب و استهزاي دين، به ويژه توسط مسلمانان صورت گيرد، شبهه و ترديد و عدم پاي بندي نسبت به دين در ميان جامعة اسلامي رخنه و رشد مي كند. دشمنان اسلام كه همواره به دنبال نفوذ و ضربه زدن به دين هستند، اگر اين راه را باز ببينند، با به كار گرفتن و جذب افراد سست ايمان و كشاندن آنها به كفر، براي خارج كردن دين از جايگاه خود و بي اهميّت نمودن آن، اقدام خواهند كرد و جامعة اسلامي با از دست دادن اين سرماية عظيم به نابودي كشيده خوهد شد. اسلام كه دين جامع و كامل است با تشخيص درست اين نقطة آسيب پذير، با وضع حكم ارتداد به مقابله با كساني كه در صدد ضربه زدن به دين هستند پرداخته. ايمان و باورهاي حقّ مردم را در حصار امن قرار داده و با حفاظت از سلامت جامعه، زمينه را براي رشد و سعادت افراد آن فراهم كرده است. دو، اثر رواني و اجتماعي ديگر اين حكم، بالا بردن اهميّت و ارزش دين است. دين براي انجام رسالت خود بايد در جامعه جايگاهي رفيع داشته باشد؛ همانند حكم قصاص و مجازات سارق كه حالتي براي افراد جامعه فراهم مي كند كه نه تنها به قتل وسرقت دست نمي‌زنند، بلكه جان و مال ديگران براي آنان احترام پيدا مي كند و در جهت حفظ آن مي كوشند. حكم ارتداد كمك مي كند تا دين در نظر مردمي كه از منزلت و ارزش نظري و عملي آن آگاه نيستند، جايگاه و ارزش واقعي خود را بيابد؛ و فوايد بسياري از اين طريق حاصل مي شود. اگر دين در نظر مردم، مهم و ارزشمند شد، توجه خاصي به آن مبذول مي‌دارند؛ آن را آسان از دست نمي دهند؛ به دنبال آگاهي واطلاع صحيح از آن بر مي آيند و با طرح نظرات پخته و سنجيده، به رشد علمي و آگاهي مي رسند و اين چراغ هدايت را از تيرگي و خاموشي حفظ مي كنند. سه، حكمت ديگر اين حكم با توجه به نكته اي كه گذشت به دست مي آيد. بيان كرديم كه تشخيص و پذيرش دين حق با سلامت عقل و بيداري فطرت امكان مي يابد. خداوند با وضع حكم ارتداد، هم ملاكي براي سنجش عقل قرار داد و هم عاملي براي بيداري فطرت. عامل مهم بيداري فطرت، ياد مرگ است. اسلام هنگام ظهور، با ياد مرگ و آيات قيامت آغاز كرد و علماي اخلاق هم ياد مرگ را عامل اساسي در بيداري و سلوك مي دانند. دين حق، ديني است كه مسألة مرگ را براي انسان حل مي كند، اسلام با معرفي مرگ به عنوان پلي براي گذر از دنياي محدود زماني به سراي جاويد آخرت و بيان رمز سعادت دو جهان، مسأله مرگ را به خوبي حل كرده و اين در كلام و سيرة ائمه "ع" و مؤمنين كاملاً‌ مشهود است. از سوي ديگر، در نزد خداوند، قيمت و ارزش دين، تمام هستي و دارايي انسان است و اين نيز در سيرة معصومين "ع" و مؤمنان آشكار است؛ به ويژه حضرت سيدالشهدا (ع) كه هستي اش را براي حفظ دين فدا كرد و عقل حسابگر، اين قيمت را جز براي دين حق نخواهد پرداخت. خداوند حكيم با وضع اين حكم، چراغي فراروي افرادي كه در صدد تحقيق و انتخاب دين و يا در معرض ارتداد هستند، قرار داده است كه با فطرت بيدار ببينند آيا آنچه بر مي گزينند، مشكل مرگ را حل مي كند؟ و با نيروي عقل بسنجند كه آيا راهي كه انتخاب مي‌كنند، ارزش آن را دارد كه همة هستي خود را براي آن بدهند؟ به اين ترتيب خداوند با لطف خود اين افراد را به سوي دين حق هدايت مي كند و آنها را وا مي دارد كه با تحقيق و اطلاع درست بيابند كه جز اسلام، ديني مقبول خدا نيست و با يقين، اسلام را بپذيرند. نتيجه اين كه، خداوند با وضع حكم ارتداد، نه تنها راه تفكّر و انتخاب را نمي بندد و انسان را مجبور به دين داري نمي كند، بلكه با اين حكم او را وادار به تفكّر و تحقيق مي كند و انسان را در تشخيص راه حق ياري مي دهد تا با اختيار خود آن را بپذيرد. حال اگر كسي پس از شنيدن نداي فطرت و آشنايي با اسلام، خواست هاي نفساني خود را ترجيح داد و به خاطر جاذبه‌هاي مادي، حاضر شد حيثيّت نظام اسلامي و بهترين سرمايه و ارزشمندترين گوهر جامعه، لطمه بزند و وقيحانه به رجزخواني و انكار و تكذيب دين بپردازد و با حيات ظاهري خود درصدد نابودي حيات واقعي جامعه برآيد، نجات و صلاح جامعه و علاج خود او در اجراي حكم خداست، كه هم او از شقاوت بيش تر و هم جامعه از شر او خلاصي يابد و هم آثار و فوايد وجود چنين حكمي در جامعه بقا و تداوم يابد. اظهارات كساني كه آيين سابق خود را ترك و به اسلام گرويدند با مطالعه و بررسي در اظهارات كساني كه اسلام را پذيرفته و آئين سابق خود را ترك كرده اند نشان مي دهد كه آنها تحت تأثير، مستدل بودن و استحكام اصول و فروع دين اسلام و مسائل اخلاقي و انساني آن واقع شده اند چنانكه از يك دانشمند "هندي" نقل مي‌كنند كه ايشان مدتي در اديان مختلف جهان مطالعه و بررسي مي كرد عاقبت پس از مطالعه بسيار اسلام را انتخاب كرد و كتابي به زبان انگليسي تحت عنوان "چرا مسلمان شدم؟" نوشت ومزاياي اسلام را نسبت به همه اديان برشمرده است. از مهمترين مسائلي كه توجه او را به اسلام جلب كرده اين است كه مي گويد: "اسلام تنها ديني است كه تاريخ ثابت و محفوظ دارد، او تعجب مي كند كه چگونه اروپا آييني را براي خود انتخاب كرده است كه آورنده آن آيين را از مقام يك انسان بالاتر برده خدايش قرار مي دهند در حالي كه هيچ گونه تاريخ مستند و قابل قبولي ندارد." (3) به هر حال، مسأله دين اسلام با ساير اديان مانند مسأله تحصيلات دوره ابتدايي و راهنمايي و ... با دوره هاي دكترا و فوق آن است. چنانكه مي دانيد آخرين مدرك علمي كه در اين دور و زمان مطرح است، درجه علمي فوق دكترا (به اصلاح پرفسوري) است كه بعضي ها با تلاش فراوان و طاقت فرسا به اين درجه نايل مي گردند. حال سؤال اين است آيا عاقلانه است كسي از چنين درجه علمي (مقطع نهايي) به دوره هاي ابتدايي و يا راهنمايي برگردد و ثبت نام كند و اين دوره ها را مقطع نهايي علم تلقي كند؟!! قطعاً چنين تلقي، غير معقول بوده و باعث خسران فراوان و نابودي عمر است. حال دين اسلام از ميان اديان به عنوان آخرين دين بر حق الهي بوده و به حقيقت كلمه، مقطع عالي و نهايي آنهاست. اديان ديگر، مانند دوره‌هاي ابتدايي و ... است. بحث دين اسلام و ساير اديان نيز چنين است، لذا اگر كساني بدون تحقيق با تقليد نابجا و تعصب جاهلي و پشت به دين اسلام كنند بدون شك گرفتار زيان و خسران خواهند بود و جز تأسف و پشيماني از سرمايه هاي عمر بر باد رفته خويش نتيجه اي نخواهند گرفت. خلاصه سخن اينكه: طبيعت انسان بر اين است كه هميشه چيزهاي بهتر و كامل تر را به غير آن ترجيح مي دهد؛ مثلاً اگر دو نوع ماشين يكي آخرين سيستم و ديگري معمولي باشد، حتماً اولي را انتخاب مي كند، در دنيا هيچ عاقلي را نمي توان يافت كه غير اين عمل كند. دين اسلام نيز نسبت به ساير اديان چنين است؛ اسلام جامع ترين، كامل ترين و پسنديده ترين برنامه ها را براي هدايت بشريّت به سوي كمال و سعادت دارد، لذا اگر كسي در انتخاب دين غير از دين اسلام را برگزيند، نشان از ضعف فكري و عدم تحقيق كافي درباره اسلام است. منابع و مآخذ: 1. سوره مباركه بقره(2)/آيه 147 2. سوره مباركه ممتحنه (60)/ آيه10 * برگرفته از كتاب: دين وآزادي، علامه آيت ا... مصباح يزدي، مركز مطالعات و پژوهشهاي حوزه علميه قم، ص103 الي 108 3. مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، (تهران: دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و سوم، 1379) ج7، ص379 برگرفته ازكتاب: در ساحل انديشه، اكبر اسد عليزاده، ص145 الي 147، ناشر: مؤسسه تعليماتي و تحقيقاتي امام صادق "ع" ------------- به سوالات زیر هم دقت فرمایید مفید خواهد بود: مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: با توجه به اين كه قرآن مي فرمايد: "لا اكراه في الدين" چرا هر كس كه از دين اسلام خارج بشود، حكم او اعدام است؟ اگر كسي مسلمان باشد و بعداً كافر شود يا كافر بوده، بعد مسلمان شده، سپس مرتد شود، حكمشان چيست؟ آيا مرتد نمي تواند توبه كند؟ پاسخ: پيش از پاسخ بايد به دو نوع امنيت جاني و امنيت عقيده اشاره كنيم. 1ـ امنيت جاني: امنيت جاني در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است. برخي از احكام جزايي قرآن با هدف تأمين امنيت جاني فرود آمده است. براي نمونه بعضي آيات از خودكشي و ديگركشي و صدمه رساندن به ديگران منع مي كند. اين آيات براي آنان كه ديگران را مصدوم مي سازند و به قتل مي رسانند، مجازات سنگين قرار مي دهد و اين مجازات ها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران مي خواند.(1) متخصصان امور امنيتي، امنيت جاني را بسيار در خور اهميت مي دانند و نا امني جاني و احساس نا امني را زمينه آسيب پذيري اجتماعي مي دانند. در قرآن امنيت جاني بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسان ها دانسته شده است.(2) هر چند امنيت جاني در قرآن بسيار پر اهميت دانسته شده است اما اين امنيت مطلق نيست. امنيت جاني تا زماني حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خودداري كند. 2ـ امنيت عقيده: در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامي انسان ها از جهت باورها و انديشه ها داراي امنيت هستند و نمي توان ايشان را به سبب باورهايي كه دارند، تهديد كرد و در ناامني قرار داد. نمي توان ايشان را به پذيرش باوري جديد و وانهادن عقيده خود وادار ساخت. قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را بر نمي تابد و با هر شكل تهديد مخالفت مي كند، چه اين كه اوّلاً انسان را از تقليد كوركورانه در مباني ديني بر حذر مي دارد و تقليد كنندگان را نكوهش مي كند.(3) دوم: انسان را به بهره گيري از عقل فرا مي خواند و از ايشان تأمل و تدبّر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است. سوم: عقيده را امري دروني و اختياري و جبرناپذير معرفي مي كند.(4) چهارم: وظيفة پيامبران را تبليغ دين، بيم و بشارت مي شناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفة ايشان نمي داند.(5) بنابراين طبق آيات قرآن هيچ كس را نمي توان بر پذيرش عقيده اي اجبار كرد و يا فردي را از باورهايش جدا نمود، زيرا عقيدة ديني، مذهبي، سياسي و ... امري اختياري و قلبي است و به هيچ روي اجبار و اكراه نمي پذيرد، ولي جاي اين نيز هست كه با تعقل و بررسي و به جهت بر حق بودن به عقيدة صحيح رو بياوريم و از روي بصيرت به احكام آن گردن بنهيم. اسلام به ما سفارش مي كند در امور اعتقادي مي بايست از عقل ياري طلبيد و هر كه متناسب با توان عقلي خود بر اين باورهاي اعتقادي دليل داشته باشد. اين پيام و دعوت اسلام خردپسند و عقل پذير است. احكام ارتداد در اسلام چگونه توجيه مي شود؟ پاسخ اين است كه دين اسلام فطري است. اگر فردي به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعي و معمولي به آن ايمان مي آورد. قرآن مي گويد: "لا اكراه في الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست". اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستي است، ولي نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هر گونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازي بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مي گويد: "قد تبيّن الرّشد من الغيّ؛ راه راست از راه هاي انحرافي و نادرست روشن است".(6) يعني وقتي راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلي براي اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است. بنابراين، انسان حق ندارد از آزادي سوء استفاده كند و به بهانة آزادي، اعتقادات جامعه را به باد مسخره بگيرد و امنيت فكري و فرهنگي اجتماع را متزلزل و مختل نمايد. اين سخن نيز مورد پذيرش عقل و عرف است. حال اگر فردي در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مي تواند دين ديگر را انتخاب كند، اما در جامعه اي كه بر اساس اعتقادات و باورهاي ديني، قوانين، رفتارهاي اجتماعي و فردي، اميال و آرزوهاي انسان ها و ارزش هاي اخلاقي شكل گرفته (كه هر يك از اين موارد كاركردهاي بسياري در زندگي فردي و اجتماعي دارد) حق ندارد در برابر دين و اعتقادات موضع گيري نموده و در صدد تخريب آن ها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگي فردي و اجتماعي ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعي خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومي و ايمان مردم را متزلزل مي كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يكسري شرايط اسلام با مرتد برخورد مي كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكري و فرهنگي جامعه آسيبي وارد نكرد، به او كاري ندارند و عقيده اش نزد خودش محترم است. در واقع ارتداد يك حكم سياسي اجتماعي براي حفظ امنيت فكري و حقوقي جامعة ديني است، نه يك حكم اعتقادي و ديني. اين كه خدا با او چگونه برخورد مي كند، تنها خدا مي داند كه وي صداقت دارد يا از روي عناد و لجاجت به اين عقيده روي آورده است. خداوند فرداي قيامت بر پاية عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است: "اگر حجت بر كسي تمام نشده باشد، مؤاخذه اش نمي كند.(7) مي گويد: هر قدر كه عقلش خوبي ها را كه درك كرده، به آن عمل كرده است، ثواب و پاداش دريافت مي كند و به هر اندازه، در عمل، كوتاهي و يا ضد باورش را انجام داده است، جزا و كيفر مي بيند. مرتد بر دو قسمت است: 1ـ اگر كسي از مسلمان زاييده شده باشد، يعني از پدر و مادر مسلمان متولّد شده، اما از اسلام برگردد، او را مرتد فطري مي گويند. 2ـ اگر كسي از پدر و مادر غير مسلمان زائيده شده باشد و بعد از بلوغ، اسلام را اختيار كند، سپس مرتد شود، او را مرتد ملّي مي گويند. اما از نظر حكم فقهي اين دو نوع مرتد، حكمشان متفاوت است. مرتد (چه فطري و چه ملّي) اگر پي به اشتباه خود ببرد و توبه كند، خداوند توبة او را مي پذيرد. در بحث توبه ثابت شده كه پشيماني از گناهان پذيرفتني است و خداوند توبه را مي پذيرد، مشروط به اين كه مفاسد اعمال خود را اصلاح نمايد و اگر كسي را گمراه يا تشويق به گناه كرده، جبران نمايد. اگر مال كسي را خورده، از او حلاليت بطلبد و وي را راضي كند: "إلاّّ الّذين تابوا و اصلحوا و بيّنوا فأولئك أتوب عليهم و أنا التوّاب الرّحيم؛ كساني كه توبه كردند و عمل صالح انجام دادند (و بديهاي خود را جبران نمودند) من توبة آنان را مي پذيرم و من توبه پذير مهربان هستم".(8) پي نوشت ها: 1. نساء (4) آية 29 و بقره، آية 195. 2. مائده (5) آية 32. 3. بقره، آية 170. 4. همان، آية 256؛ يوسف (12) آية 108؛ انسان (76) آية 3؛ كهف (18) آية 29. 5. آل عمران (3) آية 20، مائده (5) آية 92؛ يونس (10) آية 41. 6. بقره (2) آية 256. 7. اسراء (17) آية 15. 8. بقره، آية 160. --------------- مركز: نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها پرسش: آيه «لا اكراه...» را بيان فرماييد و توضيح اين كه برخي اظهار مي دارند چون در خانواده مسلمان به دنيا آمده ايم ناچار از همان ابتدا اسلام را به ما عرضه كرده اند و حال نمي توان دين خود را در صورت نياز تغيير دارد زيرا برچسب مرتد بودن به انسان زده شده و حتي ممكن است جان خود را نيز از دست بدهيم. پاسخ: آيه مباركه «لااكراه في الدين» حامل دو معنا است: اول اينكه دين قابل اكراه نيست زيرا پذيرش دين با اعتقاد و ايمان است و حصول اعتقاد و ايمان مقدمات خود را مي‏طلبد. اكراه فقط مي‏تواند بر اعمال ظاهري تأثير كند اما اعمال قلبي اكراه بردار نيستند. اين معنا از آيه يك جمله خبري است كه از واقعيت اكراه ناپذيري اعتقاد و ايمان ديني خبر مي‏دهد. دوم اينكه ديگران را نبايد به پذيرش دين اكراه كرد. يعني نبايد ديگران را مجبور كرد كه اسلام را بپذيرند. اين معنا از آيه، يك جمله انشايي و يك حكم است مبتني بر معناي اول است. و آيه مباركه شامل هر دو معنا مي‏شود. دليل اين حكم نيز ادامه آيه است كه فرمود: «قد تبين الرشد من الغي» (راه درست از راه انحرافي روشن شده است) پس زماني كه حق از ناحق بيان شده ديگر نيازي به اكراه وجود ندارد. اما اين حكم در نظر ابتدايي با برخي از احكام ديگر مانند جهاد و مجازات‏هاي اسلامي مخالف به نظر مي‏رسد. درباره جهاد كه خارج از سؤال شماست به دو نكته اشاره مي‏كنيم: 1ـ جهاد دفاعي به هيچ وجه توهم مخالفت با آيه را ندارد. 2ـ جهاد ابتدايي نيز در واقع از ميان بردن موانع تبليغ آزادي دين است لذا اسلام در جهاد ابتدايي پس از تأمين اين هدف اجازه هيچ‏گونه تعدي به انسان‏ها و حتي مظاهر اديان ديگر را نمي‏دهد. جز با بت‏پرستي كه اسلام هيچ سازشي با آن ندارد. زيرا اسلام بت‏پرستي را دين نمي‏داند. اما درباره مخالفت آيه مذكور با مجازات‏هاي اسلامي و از جمله مجازات ارتداد، ذكر چند نكته لازم است: اول) حيطه احكام فردي و اجتماعي چيست؟ هر رفتاري كه تنها تأثير فردي بر فاعل آن داشته باشد، در حيطه احكام فردي، و هر رفتاري كه به صحنه جامعه كشيده شود و تأثير اجتماعي داشته باشد در حوزه احكام اجتماعي قرار مي‏گيرد. احكام اجتماعي بر اساس مصالح اجتماعي وضع مي‏شوند و گاه تأمين اين مصالح، بخشي از آزادي‏هاي فردي را محدود مي‏كند. اين نكته در هيچ جامعه‏اي قابل انكار نيست. دوم) آيا ارتداد جرم است؟ قطعا شخصي كه تمام تلاش خود را براي شناخت حق به كار برده است و به هر دليلي نتيجه تلاش او به خروج از دين و ارتداد انجاميد، نزد خداوند معذور است «لا يكلف الله نفسا الا وسعها»، (بقره، آيه 286). اين كه سرنوشت او در قيامت چگونه است، مسئله ديگري است كه در مباحث عدل الهي مطرح مي‏شود. اما اگر او ارتداد خود را به سطح جامعه كشاند و به ديگران اعلام كرد و به تبع، شبهاتي كه او را به ارتداد كشاند دين ديگران را نيز در معرض شك قرار داد، چطور؟ در اين صورت رفتار او ديگر در حوزه احكام فردي نيست و به حيطه احكام اجتماعي كشيده شده است، و ملاك فردي نيست و به حيطه احكام اجتماعي كشيده شده است، و ملاك‏هاي احكام اجتماعي، كه همان مصالح نوعي جامعه است، بر آن حاكم مي‏شود نه ملاك‏هاي رفتار فردي. اگر ارتداد او، از روي هواي نفس و لجاجت نباشد، و در انكار حق مستضعف فكري و جاهل قاصر محسوب شود، نه جاهل مقصر، در حوزه احكام فردي مجرم و گنهكار نيست ولي در حوزه احكام اجتماعي مجرم است زيرا: اولاً: حقوق ديگران را ضايع كرده است. زيرا كسي كه از دين خارج شده و ارتداد خود را تبليغ مي‏كند در اذهان عمومي ايجاد شبهه و شك مي‏كند. و واضح است كه ترويج شبهات در افكار عمومي باعث ضعف روحيه ايماني جامعه مي‏شود. از سوي ديگر، طرح شبهات و بررسي آنها وظيفه دين‏شناسان و محققان است و آحاد جامعه توانايي آن را ندارند. لذا مردم دين‏دار حفظ روحيه ديني جامعه را حق خود مي‏دانند و مشروعيت اين حق از ديدگاه آن دين بديهي است. مثال ديگري كه در آن نيز حكم فردي و اجتماعي متفاوت است به فهم اين مطلب كمك مي‏كند مريض يا مسافري كه از نظر شرعي معذور در روزه گرفتن‏اند و بلكه روزه بر آنان حرام است، حق ندارند در ملأ عام روزه‏خواري كنند و اين روزه‏خواري جرم به شمار مي‏آيد و داراي مجازات است. اين بدان دليل است كه ملاك حكم فردي و اجتماعي با هم متفاوت است. ثانيا: با قطع نظر از اينكه حفظ روحيه ديني از حقوق مردم است، اسلام آن را از مصالح اجتماعي، بلكه از مهمترين مصالح مي‏داند و لذا تعظيم شعائر دين را ترغيب فرموده (سوره حج، آيه 32) و از شكستن حرمت آن نهي فرموده (سوره مائده، آيه 2) اين دو نكته ثابت مي‏كند كه ارتداد گرچه در برخي از موارد از لحاظ فردي جرم نيست از لحاظ اجتماعي جرم است. سوم) فلسفه مجازات مرتد چيست؟ با توجه به دو نكته‏اي كه براي اثبات جرم بودن ارتداد گفته شد فلسفه مجازات مرتد نيز تا حدودي واضح مي‏شود اما براي توضيح بيشتر، بايد به فلسفه مجازات‏هاي حقوقي در اسلام توجه كرد. 1ـ استحقاق مجازات مجرم با جرم خود به حقوق ديگران تجاوز كرده است و اختلالي در نظم اخلاقي جامعه به وجود آورده است. از اين رو استحقاق مجازات دارد و مجازات او رنجي است كه به تبع اين اختلال تحمل مي‏كند. بر اساس اين فلسفه مجازات، ميزان كيفر او بايد متناسب با ميزان اختلالي باشد كه در جامعه ايجاد كرده است. در اين باره بايد ديد تضعيف روحيه ديني به وسيله اظهار و ترويج ارتداد در جامعه از چه اهميتي برخوردار است. دين به عنوان بزرگترين نعمت خداوند، كه بدان بر بشر منت نهاده است (آل عمران، آيه 164)، عامل اصلي هدايت انسان به سوي كمال و سعادت واقعي است جامعه‏اي كه در آن دين و روحيه ديني ضعيف و منزوي است هر چند از نظر مادي پيشرفته باشد جامعه‏اي به دور از سعادت واقعي است پس دين در جامعه از جايگاه ارزشي بالا و بلكه بالاترين ارزش برخوردار است. و بايد از هر گونه تحريف و تضعيف به دور ماند بنابراين علاوه بر ارتداد، هر عملي ديگري دين و اعتقادات ديني را تضعيف يا تحريف كند جرم است و مجازات سنگين دارد. مثلاً ناسزاگويي به پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) مجازات مرگ دارد. زيرا وقتي تقدس آنها در جامعه شكسته شود راه نابود كردن دين نيز باز مي‏شود و يا بدعت و تحريف دين كه نه تنها شخص مجرم را به گمراهي مي‏كشد گاه نسلهاي آينده را به گمراهي مي‏كشد. لذا در اسلام تأكيد فراواني بر مبارزه با بدعت و تحريف در دين شده است. 2ـ هدفمندي مجازات آنچه گفته شد فقط از زاويه استحقاق مجازات بود اما مجازات در اسلام علاوه بر استحقاق هدفمند نيز هست. اين هدف هم در راستاي سعادت مجرم است و هم در راستاي سعادت جامعه. آنچه مربوط به سعادت جامعه است عبارت است از: 1ـ جلوگيري از ادامه تبليغ ارتداد توسط شخص مجرم؛ 2ـ جلوگيري از تبليغ ارتداد توسط افراد ديگر؛ 3ـ نشان دادن اهميت دين و جايگاه ارزشي آن؛ 4ـ حفظ روحيه ديني جامعه. در اينجا دوباره تأكيد مي‏شود كه پاسخگويي علمي به شبهات ديني اولاً از اسلام‏شناسان و متخصصان ديني ساخته است و آحاد جامعه شايد در برابر شبهات بدون پاسخ بمانند و ايمان آنها تهديد شود. ثانيا فضاي سالم مي‏خواهد. طرح شبهات جامعه زماني مي‏تواند باعث پيشرفت علمي دين و اعتقادات ديني شود كه در فضايي سالم مطرح شودو امكان پاسخ‏گويي علمي به آن فراهم باشد اما اگر شبهات ديني در فضايي ناسالم مطرح شود پاسخگويي به آن نيز نمي‏تواند تأثيرات سوء شبهه را در افكار عمومي از بين ببرد. لذا وظيفه روشنفكران و عالمان ديني است كه با طراحي و برنامه‏ريزي دقيقي، فضاي سالم را براي طرح شبهات و پاسخگويي به آن فراهم كنند به گونه‏اي هم اعتقادات عمومي ارتقاء يابد و هم روحيه ديني تقويت شود. فضايي كه معمولاً از سوي شخص مرتد براي ابراز و تبليغ عقايد خود فراهم مي‏شود فضاي ناسالم است و متأسفانه در جامعه اسلامي امروز، اهداف سوء سياسي بيگانگان و برخي مغرضان سياسي داخلي فضاي طرح مسائل علمي را تحت‏الشعاع خود قرار داده طرح شبهات ديني ابزاري براي بهره‏بري سياسي گشته است كه فضاي علمي را مغشوش مي‏كند. و آنچه مربوط به سعادت شخص مجرم است عبارت است از: 1ـ بازداشتن او از جرم بيشتر از ديدگاه اسلام بازداشتن قهري مجرم از ارتكاب جرم به نفع او است گرچه مخالف اراده فردي او باشد. زيرا هر جرمي او را از رسيدن به سعادت واقعي باز مي‏دارد و از كمال، دورتر مي‏كند و بر ورز و جرم او مي‏افزايد. 2ـ مجازات دنيوي از مجازات اخروي جرم مي‏كاهد. هر گناه و جرمي عقاب اخروي دارد، هركس حاضر به تحمل مجازات دنيوي گناه خود شود كيفر اخروي او بخشيده مي‏شود و خدا كريم‏تر از آن است كه انسان را براي يك گناه دوبار كيفر دهد. لذا در صدر اسلام بسيار ديده مي‏شود كه مجرمين خود براي تحمل كيفر اقدام به اعتراف نزد قاضي مي‏كردند تا از عقاب اخروي مصون بمانند. البته اسلام اين راه نجات از عقاب اخروي را توصيه نكرده است بلكه توبه و بازگشت به سوي خدا و اصلاح آنچه فاسد شده را توصيه نموده است. چهارم ارتداد چگونه ثابت مي‏شود؟ از مسائل مهمي كه در نظام كيفري اسلام مطرح است اين است كه قوانين كيفري آن به گونه‏اي است كه قبل از اجراي قانون كيفري بتواند از ارتكاب جرم جلوگيري كند نه اينكه راه ارتكاب جرائم را باز بگذارد و با اجراي كيفر بخواهد از ارتكاب مجدد آن جلوگيري كند. لذا قوانين كيفري اسلام بسيار محكم است اما راه‏هاي اثبات جرم را سخت كرده است. اصل وجود قانون كيفري مانع از ارتكاب جرم مي‏شود ولي اثبات جرم، مخصوصا در جرايمي كه كيفر سنگين دارد مانند حد زناي محصنه يا ارتداد بسيار دشوار است. نگاهي اجمالي به تاريخ صدر اسلام و نيز به تاريخ دو دهه انقلاب اسلامي ايران در آمار كساني كه حد زناي محصنه يا ارتداد نشان مي‏دهد كه راه اثبات اين چه قدر دشوار و اسلام بيش از آنكه به اجراي كيفر اهتمام ورزد به بازدارندگي اصل قانون از جرم توجه داشته است. در اثبات ارتداد يك مسأله مهم، ملاك اصلي است و آن اينكه وجود خدا و توحيد يا رسالت نبي اكرم(ص) انكار شود. لذا انكار هر مسأله‏اي از اعتقادات اسلام ارتداد محسوب نمي‏شود. هر گاه توحيد يا رسالت حضرت محمد(ص) به صورت مستقيم انكار شود يا چيزي انكار شود كه مستلزم انكار اين‏ها باشد و انكار كننده، متوجه اين استلزام باشد به گونه‏اي كه آن‏ها را انكار كرده باشد ارتداد ثابت مي‏شود. شرايط ديگري نيز در اثبات ارتداد مطرح است كه در كتب فقهي و حقوقي نوشته شده است. و هدف از بيان اين مطلب توجه دادن خواننده محترم به اين مسأله بود كه اسلام با قوانين كيفري، مي‏خواهد قبل از ارتكاب جرم، از آن جلوگيري كند نه صرفا بعد از آن، كيفري دهد. پنجم) آيا توبه مرتد پذيرفته است؟ توبه مرتد اگر قبل از اثبات ارتداد نزد قاضي باشد هم از لحاظ حكم فردي پذيرفته است و هم از لحاظ حكم اجتماعي. يعني اثر فردي آن را كه بين شخص مرتد و خداوند است اصلاح مي‏كند و هم مجازات دنيوي آن را از بين مي‏برد. ولي اگر اين توبه بعد از اثبات ارتداد نزد قاضي باشد، مجازات آن در برخي موارد (مرتد فطري «مسلمان زاده» مرد) ساقط نمي‏شود ولي توبه او به لحاظ حكم فردي، يعني آنچه بين او و خدا است پذيرفته مي‏شود. و عدم سقوط مجازات او به دليل همان فلسفه‏اي است كه قبلاً ذكر شد. براي مطالعه بيشتر مضموم آيه لااكراه في الدين رجوع كنيد به: الميزان، علامه طباطبايي، ذيل آيه 256 سوره بقره، ج 2، ص 278. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 2، ص 360. براي مطالعه فلسفه كيفر در اسلام رجوع كنيد به: 1ـ فلسفه حقوق، قدرت الله خسروشاهي و مصطفي دانش‏پژوه، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ سوم، 1378، ص 201ـ222. 2ـ عدل الهي، شهيد مطهري، انتشارات صدرا. امیدوارم مفید و کافی بوده باشد. موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!